پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

میوه ی زندگی

هفت ماهگی پسر

کاملا غلت میزنی ومیتوانی بنشینی و تعادل خودت را در نشستن حفظ نمایی.داد زدن را یاد گرفتی و عاشق گوشی تلفن هستی.وقتی توب میبینی با دست به آن ضربه میزنی.به غذای سفره علاقه داری اما من به شما سرلاک و حریره بادام میدهم .مای بیبی شما یک سایز بزرگتر شده است.   شبها  بابا حامد بیچاره باید با کریر شما را تکان دهد تا خوابت ببرد به قول بابا حامد 8 کیلو پسر طلا+9 کیلو کریر=17 کیلو مچ باب حامد بسیار درد میکند ولی چاره ای ندارد. پارک جمشیدیه تهران ...
21 دی 1392

10 ماهگی

تک دندان علیرضا جان پیداست و با آن مماغ مامان را گازی میگیری.مثل فرفره بول میرود و به مبل و میز و دیوار و آینه و هر آنچه دستتت میرسد می ایستی. تا قبل از در آوردن اولین دندان همیشه لبهای قشنگت این شکلی بود.   منتظری تلفن زنگ بزند و بروی به طرفش و گوشی را برداری و قطع کنی.     در یک حرکت غافلگیرانه خودت را در آئینه دیدی و بوسیدی.. دست دستی با احساس میکنی.   از اجاق گاز خوشت می آید آشپز کوچولوی مامان. یک جارو برقی تمام عیار هستی و هیچ چیز از چشمانش پنهان نمی ماند. موقع عصبانیت موهایت را میکنی و موقع ورزش دادنت قهقه میزنی.     یکسره به کلید تلویزیون و دی وی دی ور...
21 دی 1392

زمستان 89

در اولین سال تولد شما برف قشنگی آمد . شما اولش خیلی از برف ترسیدی ولی بعد عاشق آن شدی و میخواستی مدام ببرمت بیرون برف بازی کنی اما نمیشد میترسیدم مریض شویی کوجولوی مامان.           ...
21 دی 1392

پنج ماهگی پسر طلا

مامان و بابا را کامل میشناسی و با دیگران غریبی میکنی. وقتی بابا حامد از کار برمیگردد و در را باز میکند خنده زیبایی بهش میکنی. توی روروئک مینشینی و عقب عقب میروی.   لبهای قشنگت منو کشته     دوست داری هرچی من درست میکنم مزه کنی. غلت میزنی و به پهلو میخوابی.   ...
15 دی 1392

18 ماهگی

بازی با اسباب بازی را یاد گرفته است. دائم وزنه را زیر کابینت بیرون میکشد و روی آن مینشیند. توی آینه به شکل خودش با دقت نگاه میکند.به خصوص وقتی لباس جدید میپوشد. خودت غذایت با قاشق میخوری. امسال عید به اصفهان منزل دانشجویی ابوالفضل رفتیم اولش غریبی میکرد و لی بعد عادی شد.       با شصت پاهایش کامپیوتر را خاموش و روشن میکند. سیب زمینی تنوری غذای اصلی اش شده است. صبح ها باید برایت شیر  عسل درست کنم. دوست دارد با بابایی حسن پارک برود و داخل حوض پارک سنگ بندازد. اعضای بدنش را میشناسد و زمانی که سوال بکنیم  نشان میدهد. (دست، پا ،گوش، زبان، چشم،  ابرو) توی زمین بازی اش بازی میکند شیر میخورد و م...
12 دی 1392

نقاش

نقاشی جدید پسر 4 سالگی   من که برای شبکه پویا کشیده است. توضیح :در تصویر شما دو گوسفند و یک باغه بان و 1سبد میوه و3درخت  و 1 کلبه و 4 کلاغ میبینید   نقاشی های عزیز دل مامان     اولین نقاشی علیرضا در کلاس نقاشی ...
11 دی 1392