پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

میوه ی زندگی

چهار ماهگی علیرضا

دست و پاهایش به اختیارش در آمده اند چیزهایی را دست میگیرد. به تلویزیون نگاه میکند. متکای زرد هاپویی را دوست دارد از او خجالت میکشد.مامانش میگه:متکا را از من بیشتر دوست دارد. با مامانش دانشگاه میرود. تقریبا خواب شبش منظم شده است.   ...
8 دی 1392

سه ماهگی پسر قشنگ

سلام بر شیر خواره رباب به علیرضا لباس علی اصغر امام حسین پوشاندم و به حرم حضرت معصومه بردم و در مراسم شیر خوارگان حسینی به کمک مامانی سجاد شرکت کردیم. عکس یادگاری با دایی ابوالفضل که از بچگی روز تاسوعا سقا میشود.خوشا به سعادتتش       علیرضا در زمین پو میخوابد و با عروسکهایش حرف میزند. علیرضا زنبورک را از همه بیشتر دوست دارد و همیشه به او لبخند میزند.     ...
8 دی 1392

12 ماهگی

 دندانهای بالایی علیرضا تاول زده است و سفیدی دندانهایش از زیر لثه ها پیدا است. با جدیدت تمرین راه رفتن میکند.میز مبل شیشه های میز تلویزیون و هر آنچه که در پذیرایی است را جمع کردم . صندلی میز ناهار خوری در حال تمرین راه رفتن خود کار و مداد را مثل یک بچه کلاس اولی دست میگیرد و عشق نوشتن دارد. از زمانی که دندانهای زیبایش در آمد آرامتر شده است. الو میگوید و پشت تلفن داد میزند.   تا صدای اذان یا قران میشنود همخوانی میکند و هم زمان سرش را تکان میدهد. صدای تیزی دارد از صدای جیغهایش میفهمم.البته مامانم میگه مثل خودت است. بوسیدن را یاد گرفته است و از کسانی که دوستشان دارد بوس میکند. مامانی حسن از مشهد ب...
7 دی 1392

17 ماهگی

دیگر نمی گذاری در دفتر خاطراتت مطلب بنویسم دائم از من می گیری و خط خطی میکنی . کمک من در کارهای خانه میکنی . جارو برقی ،دستمال کشی و.. اینم شما با جارو مخصوص خودت هر چه که گم شود را می توان در ماشین لباسشوییت پیدا کنم. کلمات قشنگی را میگویی. امانه-آمد-اجاد-ابیدی-آنیه-امن-ایخت-افتنی-بابی-ممد-عمو-چیز-آخ-عمو پو-بلی-با ...
6 دی 1392

اولین صحبتهای علیرضا

اولین حرفهای علیرضا 10 ماهگی گ،ا،پوف 12ماهگی بابایی،بادی،دَدَ،به به،چار،مامان،نِی(نیست)،ابر(اکبر) 17 ماهگی  امانه، آمد، اجاد، ابیدی،ابو، آنیه، ادن، ایخت، آفت، نی، بابی، ممد، عمو، چیز، آخ،عمو پو، بلی، با 20 ماهگی اوجه،ایار، نندونه، باباجون، مامان نون، آقا جون، ابو، حشن، حشین، امانه، نی نی، دش دش، نانو، اوه شده، کیگر(جیگر) ، اباسی، پاک(پارک)، ایر(شیر)، اوغ، انه(آینه)، عشل، عمو،ممش(محمد)، اجاد، هانیه، عمو امیر، نهنه(مادر)، مو(بو)ف هاپو، جوجو، ما(گاو)، گاگایی(لالایی)ف کک(کیک)،گاگش(قاشق) فعل هایی که استفاده می کند. بازکن، نزن، پاشو، بیم، بیا، نای نایف بده، نیستش، کشایی، جیزش(آتیش)،دادنزن، نئو، دوستت دارم ...
3 دی 1392

19 ماهگی 20 ماهگی

فرصت نکردم مدتی خاطراتت را بنویسم خیلی مشغولم کردی. پسر طلای مامان حرفهلی قشنگ میزند. دندان 7 در آمده است بچه ام خیلی اذیت شد. بابا حامد به مسافرت 24 روزه کرمانشاه رفت و من و شما به خانه مامان حسن رفتیم.خیلی غصه خوردی و هر شب موقع خواب بابا را از من میخواستی آخه عادات بازی کردن و قصه شنیدن از بابا حامد را موقع خواب داری.    
3 دی 1392

13 ماهگی

علیرضا جان راه افتاده است اما بچه ام مدام زمین می خورد هنوز نتوانسته تعادلش را حفظ کند. خدوت رفتی سراغ کامپیوتر دایی حسن تمام کاره و حرفهایش را با اِه اِه  کردن به ما می فهماند. دندانهای بالاییش کامل زده بیرون فرشته کوچولویم هلاک شد تا این دندانها  در آمد. سفر به کیش یک سفر به یاد ماندنی برای خانواده سه نفری ما بود.   ...
3 دی 1392