پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

میوه ی زندگی

17 ماهگی

دیگر نمی گذاری در دفتر خاطراتت مطلب بنویسم دائم از من می گیری و خط خطی میکنی . کمک من در کارهای خانه میکنی . جارو برقی ،دستمال کشی و.. اینم شما با جارو مخصوص خودت هر چه که گم شود را می توان در ماشین لباسشوییت پیدا کنم. کلمات قشنگی را میگویی. امانه-آمد-اجاد-ابیدی-آنیه-امن-ایخت-افتنی-بابی-ممد-عمو-چیز-آخ-عمو پو-بلی-با ...
6 دی 1392

اولین صحبتهای علیرضا

اولین حرفهای علیرضا 10 ماهگی گ،ا،پوف 12ماهگی بابایی،بادی،دَدَ،به به،چار،مامان،نِی(نیست)،ابر(اکبر) 17 ماهگی  امانه، آمد، اجاد، ابیدی،ابو، آنیه، ادن، ایخت، آفت، نی، بابی، ممد، عمو، چیز، آخ،عمو پو، بلی، با 20 ماهگی اوجه،ایار، نندونه، باباجون، مامان نون، آقا جون، ابو، حشن، حشین، امانه، نی نی، دش دش، نانو، اوه شده، کیگر(جیگر) ، اباسی، پاک(پارک)، ایر(شیر)، اوغ، انه(آینه)، عشل، عمو،ممش(محمد)، اجاد، هانیه، عمو امیر، نهنه(مادر)، مو(بو)ف هاپو، جوجو، ما(گاو)، گاگایی(لالایی)ف کک(کیک)،گاگش(قاشق) فعل هایی که استفاده می کند. بازکن، نزن، پاشو، بیم، بیا، نای نایف بده، نیستش، کشایی، جیزش(آتیش)،دادنزن، نئو، دوستت دارم ...
3 دی 1392

19 ماهگی 20 ماهگی

فرصت نکردم مدتی خاطراتت را بنویسم خیلی مشغولم کردی. پسر طلای مامان حرفهلی قشنگ میزند. دندان 7 در آمده است بچه ام خیلی اذیت شد. بابا حامد به مسافرت 24 روزه کرمانشاه رفت و من و شما به خانه مامان حسن رفتیم.خیلی غصه خوردی و هر شب موقع خواب بابا را از من میخواستی آخه عادات بازی کردن و قصه شنیدن از بابا حامد را موقع خواب داری.    
3 دی 1392

13 ماهگی

علیرضا جان راه افتاده است اما بچه ام مدام زمین می خورد هنوز نتوانسته تعادلش را حفظ کند. خدوت رفتی سراغ کامپیوتر دایی حسن تمام کاره و حرفهایش را با اِه اِه  کردن به ما می فهماند. دندانهای بالاییش کامل زده بیرون فرشته کوچولویم هلاک شد تا این دندانها  در آمد. سفر به کیش یک سفر به یاد ماندنی برای خانواده سه نفری ما بود.   ...
3 دی 1392

11 ماهگی

علیرضا جان در تاریخ 26/6/89  برای اولین بار گفت: مامان و بابا خیلی شیرین بود به ما نگاه کرد و گفت مامان و بابا خیلی شیطون شده و دیگه دست تنها از پسش بر نمی آیم. دندان دومش هم در آمده است. یک قری میدهد و دائم دست دسی میکند.و دائما از حسن میخواهد برایش نانای بگذارد.میگویداه اه خلاصه با اه اه کردنش به تمام مقاصدش میرسد. دائما به دنبال کنترلهاست برای آنکه کانال ها را عوض کند. وقتی دعوایش میکنم به من میزندو و در جوابم دعوایم میکند. علاقه زیادی به از پله بالا رفتن دارد. دستش به کلیدهای برق و کولر میرسد و انها را خاموش و روشن میکند. موقع سینه زنی به سینه بابا حامدش سینه میزند. 31/6/89 امروز آب گفتن را  یاد گرفته ...
27 آذر 1392

هشت ماهگی علیرضا

علیرضا دیگر غریبی کردن را یاد گرفته است و البته مامان جونها وباباجونهایش را به خوبی میشناسد. یکی از بازیهای مورد علاقه اش بازی با روزنامه میباشد. 3/3/89 امروز دس دسی میکنی و آواز میخوانی.دیگه پستانک را مثل شیشه کنار گذاشتی. برای پسر قشنگ در جایی تنگ نئنو بستیم ولی باز هم آن را دوست دارد.  شما را به آتلیه میلاد بردیم. ...
27 آذر 1392