پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

میوه ی زندگی

18 ماهگی

بازی با اسباب بازی را یاد گرفته است. دائم وزنه را زیر کابینت بیرون میکشد و روی آن مینشیند. توی آینه به شکل خودش با دقت نگاه میکند.به خصوص وقتی لباس جدید میپوشد. خودت غذایت با قاشق میخوری. امسال عید به اصفهان منزل دانشجویی ابوالفضل رفتیم اولش غریبی میکرد و لی بعد عادی شد.       با شصت پاهایش کامپیوتر را خاموش و روشن میکند. سیب زمینی تنوری غذای اصلی اش شده است. صبح ها باید برایت شیر  عسل درست کنم. دوست دارد با بابایی حسن پارک برود و داخل حوض پارک سنگ بندازد. اعضای بدنش را میشناسد و زمانی که سوال بکنیم  نشان میدهد. (دست، پا ،گوش، زبان، چشم،  ابرو) توی زمین بازی اش بازی میکند شیر میخورد و م...
12 دی 1392

نقاش

نقاشی جدید پسر 4 سالگی   من که برای شبکه پویا کشیده است. توضیح :در تصویر شما دو گوسفند و یک باغه بان و 1سبد میوه و3درخت  و 1 کلبه و 4 کلاغ میبینید   نقاشی های عزیز دل مامان     اولین نقاشی علیرضا در کلاس نقاشی ...
11 دی 1392

چهار ماهگی علیرضا

دست و پاهایش به اختیارش در آمده اند چیزهایی را دست میگیرد. به تلویزیون نگاه میکند. متکای زرد هاپویی را دوست دارد از او خجالت میکشد.مامانش میگه:متکا را از من بیشتر دوست دارد. با مامانش دانشگاه میرود. تقریبا خواب شبش منظم شده است.   ...
8 دی 1392

سه ماهگی پسر قشنگ

سلام بر شیر خواره رباب به علیرضا لباس علی اصغر امام حسین پوشاندم و به حرم حضرت معصومه بردم و در مراسم شیر خوارگان حسینی به کمک مامانی سجاد شرکت کردیم. عکس یادگاری با دایی ابوالفضل که از بچگی روز تاسوعا سقا میشود.خوشا به سعادتتش       علیرضا در زمین پو میخوابد و با عروسکهایش حرف میزند. علیرضا زنبورک را از همه بیشتر دوست دارد و همیشه به او لبخند میزند.     ...
8 دی 1392

12 ماهگی

 دندانهای بالایی علیرضا تاول زده است و سفیدی دندانهایش از زیر لثه ها پیدا است. با جدیدت تمرین راه رفتن میکند.میز مبل شیشه های میز تلویزیون و هر آنچه که در پذیرایی است را جمع کردم . صندلی میز ناهار خوری در حال تمرین راه رفتن خود کار و مداد را مثل یک بچه کلاس اولی دست میگیرد و عشق نوشتن دارد. از زمانی که دندانهای زیبایش در آمد آرامتر شده است. الو میگوید و پشت تلفن داد میزند.   تا صدای اذان یا قران میشنود همخوانی میکند و هم زمان سرش را تکان میدهد. صدای تیزی دارد از صدای جیغهایش میفهمم.البته مامانم میگه مثل خودت است. بوسیدن را یاد گرفته است و از کسانی که دوستشان دارد بوس میکند. مامانی حسن از مشهد ب...
7 دی 1392