پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

میوه ی زندگی

اتفاقات جدید

بالاخره بعد ازمدتها دوباره موفق شدم جلوی کامپیوتر بشینم و نگاهی به وبلاگ زیبای شما بکنم پسر عزیزم. حدود سه هفته ای هست که به منزل آقاجون (پدر بابا حامد) اثاث کشی کردیم تا زمانی که آپارتمان خودمان در پیام نور آماده شود.به شما بسیار خوش میگذرد چون صبح به صبح خدمت مامانی سجاد و آقاجون هستی و صبحانه و البته ناهار و شام را در کنار آنها همراه عمو جونهات میل مینمایی و هرزگاهی به بنده نیز سری میزنی.و برای خواب پیش ما می آیی. البته ما هم کمتر از شما نیستیم و دائما به هر بهانه ای آنجا هستیم. در اول شهریور دختر عموی کوچکت ریحانه جان به دنیا آمد و شما بسیار زیبا و عاقلانه با این نوزاد زیبا برخورد میکنی. در اولین فرصت مجددا مطالبی که از قبل ج...
16 شهريور 1393

مسافرت عیدانه

پسر قشنگم ما یک مسافرت 8 روزه به شمال داشتیم، البته بعد از ایام تعطیلات عید  همراه خانواده بابایی حسن فعلا عکسها را میگذارم تا بعد سفرنامه را. به دلیل بسته بودن جاده چالوس در روز اول سفر ، مسافرت از قزوین ویک شب در خانه معلم  آنجا بودن شروع شد باراجین قزوین       جاده چالوس و خوردن آش های معروف   ویلای مرزن آباد    نمک آبرود و بالای کوهها   بابلسر و ویلای بانک بابا     آمل (جنگل بریلان) ...
6 ارديبهشت 1393